- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سرنگون مانده است جانم زان دو زلف سرنگون لاله گون گشته است چشمم زان دو لعل لاله گون
2 تا بناگوشش ندیدم مه ندیدم بارور تا زنخدانش ندیدم چه ندیدم سرنگون
3 از دهانش خیره ماندم من که چون گوید سخن از میانش خیره ماندم من که چون ناید برون
4 روزگرا از چشم بد دارد نگه او را که هست گرد رخسارش بخط جادوئی عمد افسون
5 ای بزم را چو بهرام وی جنگ را چو بهمن فرخنده باد بر تو فرخنده ماه بهمن
6 بی تو مباد روزی تا روز حشر گیتی دائم رسد بگوشت آواز مرگ دشمن
7 گیتی ترا پرستد شادی ترا فرستد تو چون بتی و گیتی ماننده برهمن
8 از طلعت تو اقبال فرخنده باد طلعت با دولت تو دولت پیوسته باد دامن
9 آن کس که سوخته خواست از بخت خرمن تو چرخش ببرد دولت بختش بسوخت خرمن
10 ابری بروز بخشش ببری بروز کوشش میدان ترا سپهر است مجلس ترا نشیمن
11 جان و تن و دل من هر سه ز تست نازان باد فدای جانت جان و تن و دل من