جامی

جامی

جامی
جامی

من آواره را گر دل به جای خویشتن بودی از جامی غزل 986

غزل 986 ام از 3391 فاتحة الشباب - غزلیات

من آواره را گر دل به جای خویشتن بودی

1 من آواره را گر دل به جای خویشتن بودی کجا زین گونه رسوا گشته هر انجمن بودی

2 نهادی بر گلوی صید تیغ و من به صد حسرت همی مردم چه بودی گر به جای صید من بودی

3 مرا شد کوه غم جان وز غمت جان می کنم اکنون به ملک عشق بایستی که نامم کوهکن بودی

4 ز خاموشی برآمد جان و در دل صد سخن پنهان چه بودی گر مرا پیشت مجال یک سخن بودی

5 اگر بوی تو بگذشتی به گورستان مشتاقان ز شوق آن چو لاله چاکهاشان در کفن بودی

6 گرم بر دل نبودی داغها از لاله رخساری مرا چون دیگران هم ذوق گلگشت چمن بودی

7 ز صبر و هوش و عقل و دین سپاه انگیختی جامی اگر نه عشق خونریز تو شاه صف شکن بودی

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر من آواره را گر دل به جای خویشتن بودی

شاعر شعر من آواره را گر دل به جای خویشتن بودی چه کسی است ؟

شاعر شعر من آواره را گر دل به جای خویشتن بودی جامی می باشد.

شعر من آواره را گر دل به جای خویشتن بودی در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر من آواره را گر دل به جای خویشتن بودی چیست ؟

قالب شعر من آواره را گر دل به جای خویشتن بودی غزل است

مضمون اصلی شعر من آواره را گر دل به جای خویشتن بودی چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر