-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من آواره را گر دل به جای خویشتن بودی کجا زین گونه رسوا گشته هر انجمن بودی
2 نهادی بر گلوی صید تیغ و من به صد حسرت همی مردم چه بودی گر به جای صید من بودی
3 مرا شد کوه غم جان وز غمت جان می کنم اکنون به ملک عشق بایستی که نامم کوهکن بودی
4 ز خاموشی برآمد جان و در دل صد سخن پنهان چه بودی گر مرا پیشت مجال یک سخن بودی
5 اگر بوی تو بگذشتی به گورستان مشتاقان ز شوق آن چو لاله چاکهاشان در کفن بودی
6 گرم بر دل نبودی داغها از لاله رخساری مرا چون دیگران هم ذوق گلگشت چمن بودی
7 ز صبر و هوش و عقل و دین سپاه انگیختی جامی اگر نه عشق خونریز تو شاه صف شکن بودی