ز چشمت چشم آن دارم که گاهی از جامی غزل 971

ز چشمت چشم آن دارم که گاهی

1 ز چشمت چشم آن دارم که گاهی کند سوی گرفتاران نگاهی

2 فروغ روی تو از یاد من برد که وقتی آفتابی بود و ماهی

3 فرو ماند از قدت در بوستان سرو به طوبی کی رسد شاخ گیاهی

4 به جز روی تو گر دیده ست چشمم نمی بینم ازین افزون گناهی

5 اگر بپذیری اینک می فرستم ز آب دیده سویت عذرخواهی

6 گواه آه سردم صبحدم بس که دید از صبح صادق تر گواهی

7 ندانم در دل جامی چه سوز است که آهی می کشد باز و چه آهی

عکس نوشته
کامنت
comment