-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رهی دارم که از دوری به پایان دیر میآید سری کز بی سرانجامی به سامان دیر میآید
2 به پیراهن دریدن تا به دامان میرود دستم ز ضعفم چاک پیراهن به دامان دیر میآید
3 صبا جنبید و میدان رفته شد یارب چرا این سان به جولان آن سوار گرم جولان دیر میآید
4 دل و جان از حسد در آتش انداز انتظار او سپه جمعست میدان گرم و سلطان دیر میآید
5 از آن سو صد بشارتها فغان دادند زین جانب به استقبال جانهم رفت و جانان دیر میآید
6 دلم بهر نگاه آخرین هم میتپد آخر که شد پیمانه پر آن سست پیمان دیر میآید
7 طبیب محتشم را نیست در عالم جز این عیبی که بر بالین بیماران هجران دیر میآید