- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در سر همه سودای سر زلف تو دارم دردل بجز از مهر رخت هیچ ندارم
2 از باده لعل لب تو مست مدامم وز نرگس مخمور تو در عین خمارم
3 جانم نفسی از کمرت دست ندارد تا موی میان تو نیارد بکنارم
4 تا دیده دل دید جمال رخ خوبت خورشید جهانتاب کجا در نظر آرم
5 در کوی طلب یک نفس از پا ننشینم وز دامن مطلوب دمی دست ندارم
6 گفتا که تو عاشق بچه رویی و کجایی گفتم که بروی تو ازین گفت نیارم
7 گفتم که ندارم بجهان غیر تو یاری گفتا که اسیری من ازین روبتو یارم