1 در دل هوس روی نگاری دارم در سر ز می عشق خماری دارم
2 تا زلف و رخ ترا بدیدم شب وروز آشفته دلی و روزگاری دارم
1 ای پرتو جمال ترا بنده آفتاب وز پرتو جمال تو فرخنده آفتاب
2 چون دید از آن جمال که یک لمعه بیش نیست از شوق نور روی تو زد خنده آفتاب
1 باده ارزان شد و زهاد خرابند و یباب ساقی، از جام بلورین تو جان را دریاب
2 می رود عمر براهی که نمی آید باز این دمی چند که باقیست بمی خانه شتاب
1 روی زمین لعل بدخشان شدست جرعه ما قلزم و عمان شدست
2 ذره ما شد همگی آفتاب عقل درین واقعه حیران شدست