1 از خوان غمش حواله ای دارم بس چون درد از او نواله ای دارم بس
2 تا چند گدازی فلک سفله نواز چون نی بالله ناله ای دارم بس
1 هر که دارد دل چون آینه سیمای تو را می کند خوب ز چشم تو تماشای تو را
2 رم نکردی ز من و رام کسی هم نشدی آفرین باد دل و دیدهٔ بینای تو را
1 در خانه ای که جای کسی نیست جای ماست بامی که بر هواست بنایش بنای ماست
2 لنگر، جفا و صبر و هوا جذب و موج، اشک خون بحر و دل سفینه و غم ناخدای ماست
1 نازک دلی که آینه دار نزاکت است دایم به فکر نقش و نگار نزاکت است
2 آرامگاه آن قد و بالین ناز او دوش نزاکت است و کنار نزاکت است