دلبری دارم بغایت از عمادالدین نسیمی غزل 155

عمادالدین نسیمی

آثار عمادالدین نسیمی

عمادالدین نسیمی

دلبری دارم بغایت شوخ چشم و فتنه گر

1 دلبری دارم بغایت شوخ چشم و فتنه گر چون کنم؟ شوخ است و با او برنمی آیم دگر

2 چون دلم خون کرد دل دادم که لب بخشد مرا لعل را از سنگ برکندم به صد خون جگر

3 چهره ای چون زر نمودم آمد آن بازی کنان زان که او طفل است بازی می توان دادش به زر

4 دوش می رفتم به کویش پیش آمد آن رقیب هیچ عاشق را بلایی پیش ناید زین بتر

5 از لب لعلت نسیمی دم به دم خون می خورد تشنه را آری نباشد از دم آبی گذر

عکس نوشته
کامنت
comment