- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حکایتی دو سه دارم، بشرط دستوری ز حد گذشت بغایت زمان مهجوری
2 چو آفتاب جهانتاب ظاهرست حبیب حجاب مایه جهلست و پایه کوری
3 بیا بمجلس مستان، سجود کن، بستان شراب ناب «اناالحق » ز جام منصوری
4 اگر ز جام محبت بجرعه ای برسی هزار قیصر و خاقان، هزار فغفوری
5 ترا ز لذت مستی و عاشقی چه خبر؟ که در حقیقت معنی ازین سخن دوری
6 اگر مقرب شاهی، کجاست طلعت شاه؟ ولی مقرب حق نیستی، که مزدوری
7 ز حق نصیب نداری ولیک خوشحالی که در میان خلایق بزهد مشهوری
8 شراب ناب محبت حیات جان بخشد بوصف راست نیاید حدیث موفوری
9 ز قاسمی بشنو: مست باش، یا مستور که هر دو راست نیایند: مست و مستوری