1 در دیده ز تو ابر بهاری دارم بر چهره شکفته لاله زاری دارم
2 لطفی بنما و پرده از طلعت خویش بگشا که عظیم انتظاری دارم
1 شاه با وی گفت کای جان پدر شمع بزم افروز ایوان پدر
2 دیده اقبال من روشن به توست عرصه آمال من گلشن به توست
1 قبله همت خدای شناس هست بر نعمت خدای سپاس
2 خاصه بر نعمتی که دیر بقاست در جهان تا جهان به جاست به جاست
1 از شه یونان حکیم تیزهوش کرد چون افسانه فرزند گوش
2 گفت شاها هر که او شهوت نراند در غم محرومی از فرزند ماند