1 دلبر صنمی دارم شکر لب و مرمر بر مرمر ز برش خیزد شکر ز لبش بارد
2 عنبر به خم زلفش عبهر به دل چشمش خنجر سر مژگانش عرعر به قدش ماند
3 ....................................... بتگر نکند چون او پیکر چو پری دارد
1 آمد به سمرقند شه از رغم عدو اینک ملک مشرق بدخواهش کو
2 گریبغو و جیحونش نظر دید افزون پل بر جیحون نهاد و غل بر یبغو
1 گر نه مشکست از چه معنی شد سر زلفین یار ؟ مشکبوی و مشکرنگ و مشکسای و مشکبار
2 ار دل ما را ببست او خود چرا در بند شد ؟ ور قرار ما ببرد او خود چرا شد بیقرار ؟
1 حکیمی بد و نام او مخسنوس که دانش همی دست او داد بوس