1 زخنده ساغر بر لب رسیده ای دارم زگریه بادهٔ ناب چکیده ای دارم
2 گل بهشت قناعت بود سرافرازی چو کوه، پای به دامن کشیده ای دارم
3 هوای باغ و سر گلشنم چو بلبل نیست دل به کنج قفس آرمیده ای دارم
4 به کام من بود امروز لعل تو خط یار هزار شکر شراب رسیده ای دارم
5 هزار شکر کز افعال زشت خود جویا دل به خون ندامت تپیده ای دارم
دیدگاهها **