- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دست در حلقهٔ آن طرهٔ پرچین دارم پنجه انداخته در پنجهٔ شاهین دارم
2 این همه چین که تو بر چهرهٔ من میبینی یادگاریست کز آن طرهٔ پرچین دارم
3 زاهدم گفت ز دین شرم کن و باده مخور می حرامم بود ار من خبر از دین دارم
4 کافر وگبر و یهودم همه رانند ز خویش چشم بد دور نگه کن که چه تمکین دارم
5 جام می ده که ترا عرضه دهم راز جهان که من اندر دل خود جام جهان بین دارم
6 جم کجا رفت و چه شد جام رهاکن که به نقد من ز جم بهترم ار جام سفالین دارم
7 منت شمع و چراغ از چه کشم در شب تار من که در خلوت خاطر مه و پروین دارم
8 خوار هرکودک و دیوانه و اوباش شدم آخر ای قوم ببینید چه آیین دارم
9 در هوای قد و اندام و خط و عارض یار عشق با سرو و گل و سنبل و نسرین دارم
10 جام می بر لبم آهسته سحرگه می گفت تو مخور غصه که من هم دل خونین دارم
11 تکیه بر زلف و رخ دوست زدم قاآنی شکر کز سنبل و گل بستر و بالین دارم
12 کاش با دادگر ملک سلیمان گویند من هم ای خواجه حق خدمت دیرین دارم