ز هوای سر زلف تو دلم پر از جهان ملک خاتون غزل 96

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

ز هوای سر زلف تو دلم پر سوداست

1 ز هوای سر زلف تو دلم پر سوداست وز خیال رخ تو دیده ی جان خون پیماست

2 هوس وصل تو دارد دل سرگشته ی من سر در این سر شود ای دوست که اندیشه ی ماست

3 زلفت از باد هوا زود پریشان گردد سر سبک دارد از آن روی چنین بی سر و پاست

4 خار هجر تو دل خسته ی ما بخراشید گل روی تو نبینیم، چنین ظلم رواست

5 همچو رخسار تو نشکفت گلی در بستان در چمن چون قد زیبات کجا سروی خاست

6 ور بود نیز نه چون قامت رعنات بود من بگویم سخنی چون قد و بالای تو راست

7 نسبت روی تو با ماه چنین می کردم نیک دیدیم نگارا ز کجا تا به کجاست

8 نظرم بر مه و خورشید نیفتاد دگر تا سواد رخت از دیده ی غمدیده جداست

9 خواری و جور و جفا بر من مسکین تا چند مکن ای جان عزیزم مکن این عین خطاست

10 من مسکین دو جهان در سر و کارت کردم آخر این جور و جفا بر من بیچاره چراست

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر