1 همدمی دارم بسی خوش صحبت اما گرسنه آنچنان کز بهر سیری زخم تامردن خورد
2 با جوال زرمدامش غم بود قوت و هنوز بسکه باخود بخل ورزد غم زغم خوردن خورد
1 آتشین لاله ی دل صد ورق است هر ورق مایده ی صد طبق است
2 غشق می خوانم و می گریم زار طفل نادانم و اول سبق است
1 بر دل یوسف غمی در کنج زندان بر نخاست کز پریشانی فغان از پیر کنعان بر نخاست
2 وه که تا لب های من آلوده از افغان نکرد تشنگی از هر طرف، جویی به حیوان بر نخاست
1 از نور یار چون نفسم خانه روشن است بیرون برید شمع که کاشانه روشن است
2 نازم به فیض عشق که در خانقاه و دیر چشم و چراغ شمع به پروانه روشن است