حاشا که بجز تو بخیال از آشفتهٔ شیرازی غزل 766

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

حاشا که بجز تو بخیال دگرستم

1 حاشا که بجز تو بخیال دگرستم در کعبه و بتخانه اگر مینگرستم

2 تا هندوی خال تو بر آتشکده روست نشگفت که هندو شوم آتش بپرستم

3 دم میزنم از زندگی و کشته عشقم من غرق تو گشتم زخودی کی خبرستم

4 با کفر سر زلف تو زاسلام بریدم با بستگی عشق تو از عقل برستم

5 دارد دل سودا زده با زلف تو پیغام جز آه سحرگاه ندانم که فرستم

6 بشکستی اگر توبه و گر جام و گر عهد گر سر برود بر سر پیمان درستم

7 ابرم من آشفته و او غنچه بستان خندان شود آن لحظه که من خون بگرستم

8 در پرده دل گشت عیان طلعت لیلا مجنون شدم و سلسله عقل گسستم

9 برخواسته ام گرد صفت از سر کونین تا خاک شده بر در حیدر بنشستم

عکس نوشته
کامنت
comment