1 نور دو دیدگان ز لقای تو داشتم یک سینه پر زمهر و هوای تو داشتم
2 من جان و زندگی خودای جان و زندگی گر دوست داشتم ز برای تو داشتم
3 هر رنج و هر بلا که ز ایّام داشتم از بهر دفع رنج و بلای تو داشتم
4 حقّا که گرچه خلق جهان عیب می کنند محراب روی خود کف پای تو داشتم
5 تا روز هر شبی بدو پا ایستاده من دو دست برخداز دعای تو داشتم
6 گر چه ز روزگار وفاکس ندیده بود از روزگار چشم وفای تو داشتم
7 بر بند شد دلم که کلید مرادها رخسار خوب طبع گشای تو داشتم
8 جای تو بی تو گردش گردون بمن نمود الحق نه این امید بجای تو داشتم
9 با این دل شکسته و این جان ناشکیب کی طاقت فراق لقای تو داشتم؟
10 معذور دار، دست شریعت رها نکرد گر ماتم تو من نه سزای تو داشتم
11 دردا و حسرتا که همه باد پاک بود امّیدها که من به لقای تو داشتم
12 بنگر چه سخت جانم و چون سنگدل که من دم میزنم هنوز و عزای تو داشتم