1 مرا ز آنروز قصه مشکل افتاد که کار من رجوعش با دل افتاد
2 ملامتهای خلق و خیر فایز همه بی صرفه و بی حاصل افتاد
1 برو قاصد که در رفتن ثوابست به تعجیلی برو حالم خرابست
2 به تعجیلی برو در پیش دلبر بگو فایز دمادم در عذابست
1 گهی دل مسکنش در کنج لبهات گهی در حلقه زلف چلیپات
2 دل فایز گهی بر پشت ابروت گهی در زیر نرگس های شهلات
1 بتا مثل تو اندر شهر چین نیست خطا گفتند لیکن این چنین نیست
2 بت فایز ز صورت پرده بردار نگوید تا کسی مه در زمین نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به