1 گرمابه سه داشتم به لوهور وین نزد همه کسی عیان است
2 امروز سه سال شد که مویم مانندهٔ موی کافران است
3 بر تارک و گوش و گردن من گویی نمدتر گران است
4 از رنج دل اندکی بگفتم باقی همه در دلم نهان است
5 پاداشن من درین غم و رنج بر ایزد پاک غیبدان است
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دلم ز اندوه بی حد همی نیاساید تنم ز رنج فراوان همی بفرساید
2 بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم ز دیدگانم باران غم فرود آید
1 جشن اسلام عید قربانست شاد ازو جان هر مسلمانست
2 خانه گویی ز عطر خرخیز است دشت گویی ز حسن بستانست
1 تا توانی مکش ز مردی دست که به سستی کسی ز مرگ نجست
2 ماهی ار شست نگسلد در آب بسته او را به خشکی آرد شست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به