- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش آرزونی شکسته بودم با زلف کجش نشسته بودم
2 پیوند به آن طناب کرده از رشته جان گسسته بودم
3 دست من و زلف یار حاشا بر خویش دروغ بسته بودم
4 خوش بود دلم به ناز آن چشم از غمزه اگرچه خسته بودک
5 تا بر کف پاش مالم این روی صد باره به اشک شسته بودم
6 از آتش هجر چشم به دور آن شب چو سپند جسته بودم
7 فی الجمله به دولت رخ دوست از ننگ کمال رسته بودم