-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شدم به صحبت پیر مغان سحرگاهان ز قید هستی موهوم خود امان خواهان
2 ربود آگهیم را به یک دو جرعه می که نیست رستن ازین قید کار آگاهان
3 فداش هستی من کز فروغ طلعت خویش نهد چراغ هدایت به راه گمراهان
4 درخت وصل بود بس بلند و طرفه کزان نچید میوه بجز دست دست کوتاهان
5 چه سود شوکت شاهی که در نشیمن خاک یکیست ذل گدایان و عزت شاهان
6 برای پرورش جان خوش است کاهش تن خلاف مذهب تن پروران و جانکاهان
7 بلاست محتسب ار ناگهان رسد جامی حذر فریضه بود زین بلای ناگاهان