1 گرفتم اینکه بدان لب نباشدم سخنی تو خود نپرسی جانم بلب رسید از چه
2 بحیرتم که چرا خواجه ام بهیچ فروخت اگر غلام نمیخواست میخرید از چه
1 اگر اینست غم عشق فزون خواهد شد اگر اینست دل غمزده خون خواهد شد
2 میکند زلف تو گر سلسله داری زینسان عقلها بر سر سودای جنون خواهد شد
1 هر کرا دل با خدای مطلق است ناخدا موج است و دریا زورق است
2 غرقه در دریا همی جوید کنار چون کند آن کو بخود مستغرق است