عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

عرفی شیرازی
عرفی شیرازی

گرفتم آن که در خواب کردم پاسبانش از عرفی شیرازی غزل 8

غزل 8 ام از 981 غزلیات

گرفتم آن که در خواب کردم پاسبانش را

1 گرفتم آن که در خواب کردم پاسبانش را ادب کی می گذارد تا ببوسم آستانش را

2 صبا از کوی لیلی گر وزد بر تربت مجنون کند آتشفشان چون شمع، استخوانش را

3 برآمد جان ز تن وان زلف می جوید جوان مرغی که از دامی شود آزاد و جوید آشیانش را

4 ز غیرت پیچ و تاب افتاده در رگ های جان من همانا دست امید کسی دارد عنانش را

5 ز سنگ آن قدم هرگز به روی آستان ننهد که ناگه شب نهان بوسیده باشم آستانش را

6 دلم گم گشت و غمهای جهان، عرفی، طلب کارش به دنبال غم افتم تا مگر یابم نشانش را

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر گرفتم آن که در خواب کردم پاسبانش را

شاعر شعر گرفتم آن که در خواب کردم پاسبانش را چه کسی است ؟

شاعر شعر گرفتم آن که در خواب کردم پاسبانش را عرفی شیرازی می باشد.

شعر گرفتم آن که در خواب کردم پاسبانش را در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 10 سروده شده است.

قالب شعر گرفتم آن که در خواب کردم پاسبانش را چیست ؟

قالب شعر گرفتم آن که در خواب کردم پاسبانش را غزل است

مضمون اصلی شعر گرفتم آن که در خواب کردم پاسبانش را چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.