از سر زلفش دلم سودا از جهان ملک خاتون غزل 363

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

از سر زلفش دلم سودا گرفت

1 از سر زلفش دلم سودا گرفت وز دو لعلش آتشی در ما گرفت

2 قامت آن سرو آزاد از چه روی سایه ی لطف از سر ما واگرفت

3 چون بدیدم قامتش را در زمان دل هوای آن قد و بالا گرفت

4 بی گناهم لطف فرمای و مگیر ای عزیزم بیش از این بر ما گرفت

5 از فریب غمزه غمّاز تو در سر بازارها غوغا گرفت

6 در دو عالم خشک و تر باری نماند آتش عشق رخت بالا گرفت

7 روز و شب با وصل او آسوده ام تا خیالش در دو چشمم جا گرفت

8 دل برفت از دستم و جایش خوشست زآنکه در زلف بتان مأوا گرفت

9 بس که باریدم به هجران آب چشم سر به سر روی جهان دریا گرفت

عکس نوشته
کامنت
comment