به من نه نامه از آن شوخ دلنواز آمد از سعیدا غزل 292

به من نه نامه از آن شوخ دلنواز آمد

1 به من نه نامه از آن شوخ دلنواز آمد همای رفته ز بخت بلند باز آمد

2 فکنده سر به زمین قاصدم به سوی تو رفت چو دید قامت سرو تو سرفراز آمد

3 بجز ترانهٔ ناقوس نغمه راست نکرد اگرچه مطرب عشق از ره حجاز آمد

4 کسی است عاشق صادق که در شب هستی چو صبح خوشدل و چون شمع جانگداز آمد

5 جهانیان و جهان و جمادیان و نبات حقیقتی است که در صورت مجاز آمد

6 قسم به حضرت عزت که نازنینان را خبر دهید سعیدای بی نیاز آمد

عکس نوشته
کامنت
comment