گرفتم نوبهارم دست داد از آشفتهٔ شیرازی غزل 64

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

گرفتم نوبهارم دست داد و گشت و بستان‌ها

1 گرفتم نوبهارم دست داد و گشت و بستان‌ها ولی بی‌دوست گلخن‌ها بود طرف گلستان‌ها

2 سماع عاشقان از نغمه قانون عشق آید چه بگشاید که بر گل‌ها عنادل راست دستان‌ها

3 عجب نبود گر اطفال چمن سرسبز و خندانند که همچون دایه ابر از شیر پر کرده است پستان‌ها

4 خط و زلف و رخ جانان بهشتی جاودان باشد اگر گرد سمن‌زاری بنفشه هست و ریحان‌ها

5 اگر مست شرابستی و جویای کبابستی به کانون درون هست از جگر آماده بریان‌ها

6 خیال خواب در شب‌های هجران توام حاشا که در رگ‌های چشمانم بود نشتر ز مژگان‌ها

7 علاج درد عاشق جز طبیب عشق نشناسد طبیبان جهان گر جمله پیش آرند درمان‌ها

8 درین فصلی که هر خشکیده شاخی در طرب باشد نیفزاید به جز غم بر دل مسکین پژمان‌ها

9 مرا بد خاطری خرم به شیراز و به نوروزش به طوسم نیست غیر از غم ز گشت باغ و بستان‌ها

10 مگر رو بر حرم آرم به شاه محترم آرم رضا آن شافع فردا کز او شد تازه ایمان‌ها

11 شها ز آشفتگی آشفته‌ات دیوانه شد رحمی ز بس لیلا همی‌جوید چو مجنون در بیابان‌ها

12 سراپا گر خطا باشد به او جای عطا باشد که اندر مدحت از نظم دری آراست دیوان‌ها

عکس نوشته
کامنت
comment