- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مصحف به فال باز گرفتم ز بامداد برفور السلام علیکم جواب داد
2 کردم از این سعادت کلی سپاس و شکر گشتم از این بشارت عظما عظیم شاد
3 بختم از این نوید برآورد سر ز خواب عقلم بر این دلیل اساسی دگر نهاد
4 بر نام قاصدی که فرستاده ام به دوست فالی زدم که مقدم قاصد به خیر داد
5 من خود نیازمندی خود عرضه میکنم هر روز چند بار به دست ، بر یدِ باد
6 این بس که یاد ما گذرد بر زبان دوست ما را چه حد آن که از ایشان کنیم یاد
7 ما را ز دوستان خدا یک نظر تمام آن است هر چه هست اگر تن دهی به داد
8 بختش دگر ز خواب عدم بر نداشت سر هر کو ز چشم همت ایشان بیوفتاد
9 با خود نیامده ست نزاری مستمند زان شب که یار مست کمینی برو گشاد
10 زان وقت باز عکس خیال جمال دوست تا چشم باز کرد به پیشش برایستاد