1 هر چند دست و پا زدم آشفته تر شدم ساگن شدم ، میانهٔ دریا کنار شد
2 جز با گریستن مژهٔ در جهان نبود آن همه ز حرص دیدهٔ من ناگوار شد
3 عرفی بسی ملاف که بر چرخ تاختم مردی کنون بتاز که بختت سوار شد
1 زبان ز نکته فرو ماند و راز من باقی است بضاعت سخن آخر شد و سخن باقی است
2 گمان مبر که تو چون بگذری جهان بگذشت هزار شمع بکشتند و انجمن باقی است
1 دو عالم سوختن نیرنگ عشق است شهادت ابتدای جنگ عشق است
2 هز آن گرد بلا کز دهر خیزد دلیل شوخی شبرنگ عشق است
1 دورم از کوی تو، جا در زیر خاکم بهتر است زندگی تلخ است با حرمان، هلاکم بهتر است
2 من که مجروح خمارم مرهم راحت چه سود جای مرهم بر جراحت برگ تاکم بهتر است