- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز بس دیوانگی کردم به یاد روی او شبها ز وحشت گشتهاند آشفته چون گیسوی او شبها
2 مگر درمان تواند گشت درد احتیاجش را عرق چیند به دامن ماهتاب از روی او شبها
3 جواب منکر روز قیامت چون توان گفتن به چنگ آرند تار عمر اگر از موی او شبها
4 خوش آن روشن دلی کز صافی فکرش توان چیدن گل خورشید از آیینهٔ زانوی او شبها
5 عبیرافشان که یارب کرده زلف عنبرینش را که عطرآگین به رنگ نافه شد از بوی او شبها
6 فضولی بر طرف کافیست شمع خلوتم جویا خیال نور رخسار و قد دلجوی او شبها