1 دوش با باد دمی شکوه زهجران کردم باد را از نفسی آتش سوزان کردم
2 آتش از شرح غمت در نی کلکم افتاد من چرا شیر صفت جا به نیستان کردم
3 غیرتم میکشد ایدوست که نامت بردم که چرا گوشزد خیل رقیبان کردم
4 رفتی و کرد عیان راز دورن مردم چشم گرچه عمریست من این واقعه پنهان کردم
5 شوق آنزلف و بناگوش چو بر سر بودم همه جا روز و شبی دست و گریبان کردم
6 نقش رخسار تو بردم بزمانی در چین تا زصورتگرش نیک پشیمان کردم
7 از پی قافله ات گرد صفت میآیم که در این راه سراغ مه کنعان کردم
دیدگاهها **