- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کردم از لخت جگر طرح زبان تازه ای ریختم از خون دل رنگ بیان تازه ای
2 تن شد از گرد کدورت جان غم فرسوده ام این تن نو خواهد از لطف تو جان تازه ای
3 قصهٔ فرهاد و مجنون پر مکرر گشته است سرگذشت ماست زین پس داستان تازه ای
4 ماند از بس داغ او در سینه صاحبخانه شد هست چشم دل به راه میهمان تازه ای
5 دیده ام گردید اگر بی مایهٔ نقد سرشک از جگر پرکاله بگشاید دکان تازه ای
6 غنچه آسا، حیرتم مهر لب اظهار شد ورنه از هر لخت دل دارم زبان تازه ای
7 گردش چرخ کهن جویا مکرر گشته است کاش می کردند طرح آسمان تازه ای