کردم از لخت جگر طرح زبان از جویای تبریزی غزل 1019

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

کردم از لخت جگر طرح زبان تازه ای

1 کردم از لخت جگر طرح زبان تازه ای ریختم از خون دل رنگ بیان تازه ای

2 تن شد از گرد کدورت جان غم فرسوده ام این تن نو خواهد از لطف تو جان تازه ای

3 قصهٔ فرهاد و مجنون پر مکرر گشته است سرگذشت ماست زین پس داستان تازه ای

4 ماند از بس داغ او در سینه صاحبخانه شد هست چشم دل به راه میهمان تازه ای

5 دیده ام گردید اگر بی مایهٔ نقد سرشک از جگر پرکاله بگشاید دکان تازه ای

6 غنچه آسا، حیرتم مهر لب اظهار شد ورنه از هر لخت دل دارم زبان تازه ای

7 گردش چرخ کهن جویا مکرر گشته است کاش می کردند طرح آسمان تازه ای

عکس نوشته
کامنت
comment