از سر سوز جگر بر در آن از جهان ملک خاتون غزل 946

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

از سر سوز جگر بر در آن یار شدم

1 از سر سوز جگر بر در آن یار شدم با دلی پر ز غم و دیده ی خونبار شدم

2 گفتم از روی ترحّم جگر ریش مرا مرهمی نه که به کام دل اغیار شدم

3 سالها خون جگر خوردم و از دست غمش هم اسیر ستم دشمن خوانخوار شدم

4 ای ملامتگر ازین بیش میازار مرا که من از دوست جدا از سر نار چار شدم

5 گفتم از غصّه ی دلدار بپردازم دل باز فریادکنان بر در دلدار شدم

6 ترک اندیشه ی بیهوده نکردی ای دل عاقبت تا به بلای تو گرفتار شدم

7 دوش در خواب شدم دولت وصلش دیدم وز خیالش اثری نیست چو بیدار شدم

8 تنم از تنگی دل خسته چنان شد حّقا که من از جان و جهان یکسره بیزار شدم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر