-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از سر سوز جگر بر در آن یار شدم با دلی پر ز غم و دیده ی خونبار شدم
2 گفتم از روی ترحّم جگر ریش مرا مرهمی نه که به کام دل اغیار شدم
3 سالها خون جگر خوردم و از دست غمش هم اسیر ستم دشمن خوانخوار شدم
4 ای ملامتگر ازین بیش میازار مرا که من از دوست جدا از سر نار چار شدم
5 گفتم از غصّه ی دلدار بپردازم دل باز فریادکنان بر در دلدار شدم
6 ترک اندیشه ی بیهوده نکردی ای دل عاقبت تا به بلای تو گرفتار شدم
7 دوش در خواب شدم دولت وصلش دیدم وز خیالش اثری نیست چو بیدار شدم
8 تنم از تنگی دل خسته چنان شد حّقا که من از جان و جهان یکسره بیزار شدم