-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نقد جان را در بهای زلف جانان می دهم عاشقم و ز بهر سودای چنین جان می دهم
2 ای که از حال من آشفته می پرسی، مپرس کز پریشانی خبرهای پریشان می دهم
3 پیش آن لب زار می میرم، زهی حسرت! که من تشنه لب جان بر کنار آب حیران می دهم
4 این چنین کز چشم من هر گوشه می بارد سرشک عاقبت از گریه مردم را بتوفان می دهم
5 دور ازو، هجران، اگر قصد هلاک من کند عمر خود می بخشم و جان را بهجران می دهم
6 هر که روزی دل بخوبان داد، آخر جان دهد وای جان من! که آخر دل بایشان می دهم
7 در غم هجران، هلالی، از فغان منعم مکن زانکه من تسکین درد خود بافغان می دهم