به کام دل بدیدم از حکیم نزاری قهستانی غزل 40

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

به کام دل بدیدم خویشتن را

1 به کام دل بدیدم خویشتن را گرفتم در بر آن سیمین بدن را

2 به دستم داد زلفی کز نسیمش جگر خون گردد آهوی ختن را

3 ببوسیدم بنا گوشی که عکسش طراوت داد برگ نسترن را

4 صنوبر قامتی کز رشک ساقش به گِل درماند پا سرو چمن را

5 نه در پهلو که در چشمش نشاند اگر چون گل دهد خاری سمن را

6 جهانی در شکر گیرد هرآن گه که همچون پسته بگشاید دهن را

7 چو بنماید سر دندان به خنده بریزد آبرو درِّ عدن را

8 ز بویش زنده وا باشد نزاری به خاکش گر فرستد پیرهن را

9 اگر بر تربتش روزی نهد دست بدرّد بر خود از رقّت کفن را

عکس نوشته
کامنت
comment