دادم از دست برون دامن از محتشم کاشانی غزل 142

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

دادم از دست برون دامن دلبر به عبث

1 دادم از دست برون دامن دلبر به عبث به گمانهای غلط رفتم از آن در به عبث

2 چهرهٔ عصمت او یافت تغییر به دروغ مشرب عشرت من گشت مکدر به عبث

3 تیره گشت آینهٔ پاکی آن مه به خلاف شد سیه روز من سوخته اختر به عبث

4 بود در قبضهٔ تسخیر من اقلیم وصال ناکهان باختم آن ملک مسخر به عبث

5 وصل هر نقد که در دامن امیدم ریخت من بی صرفه تلف ساختم اکثر به عبث

6 جامهٔ هجر که بر قامت صبر است دراز بر قد خویش بریدم من ابتر به عبث

7 محتشم گر نشد آشفته دماغت ز جنون به چه دادی ز کف آن زلف معنبر به عبث

عکس نوشته
کامنت
comment