1 در یافتم آخر ز قضاش را به شبش صد بوسه زدم بر لب همچون رطبش
2 او خواست که دشنام دهد حالی من دشنام به بوسه در شکستم به لبش
1 لاله چو پریر آتش شور انگیخت دی نرگس آب شرم از دیده بریخت
2 امروز بنفشه عطر با خاک آمیخت فردا سحری باد سمن خواهد بیخت
1 گر زانکه چو خاک ره ستمکش باشی چون باد همیشه در کشاکش باشی
2 زنهار ز دست ناکسان آب حیات بر لب مچکان گرچه در آتش باشی
1 کردی به سخن پریرم از هجر آزاد بر وعدهٔ بوسه دی دلم کردی شاد
2 گر ز آنچه پریر گفتهای ناری یاد باری سخنان دینه بر یادت باد