- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بوصل اندرون یافتم کام خویش رهاندم ز دام غم اندام خویش
2 نشستم چنان چون همی خواستم به آرام دل با دلارام خویش
3 نمودم بدو روی گلرنگ خویش نمود او بمن روی گلفام خویش
4 ایا کام من دیدن روی تو همی یابم از روی تو کام خویش
5 دل از دام هجر تو کردم رها کشیدم ترا شاد در دام خویش
6 ازین خوبتر چون بود روزگار که دیدم جهان زیر صمصمام خویش
7 بزیر زمین برد بدخواه را برآورد بر آسمان نام خویش
8 بهنگام خویش آنچه من کرده ام نکرده است خسرو بهنگام خویش