- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فراموش کردم بلاد و دیار که برگشت بخت و بیفتاد کار
2 گرفتار گشتم به دامِ بلا چه دامی بلایی سیه تابدار
3 کمندش لقب باشد و زلف نام خطِ استوا بر پسِ پشتِ یار
4 به مارِ سیاهش تشّبه کنند اگر چه گزاینده نَبوَد چو مار
5 به شب نیز هم انتسابش کنند ولیکن شبی دل گرفتهست و تار
6 نمیگویم از خال و لب کز شکر برآورده از رشک و غیرت دمار
7 ز چشمانِ مستش چه گویم که کرد به هر ناوکِ غمزه صد دل فگار
8 کنارش گرفتم چنان در میان که گویی ندارد میانش کنار
9 به صد رنگ دستان برون آورد ز دستانِ سیمیان به رنگ و نگار
10 قضا چون چنین میرود بر سرم ز دستم برون میرود اختیار
11 درین ورطۀ مشکل ای مدّعی ملامت مکن بر نزاریِ زار