-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در کف جور تو افتادم، تو دان تن به هجران تو در دادم، تو دان
2 الغیاث، ای دوست، کز دست جفات در کف صد گونه بیدادم، تو دان
3 بر امید آنکه بینم روی تو لب ببستم، دیده بگشادم، تو دان
4 دل، که از دیدار تو محروم ماند بر در لطفت فرستادم، تو دان
5 سالها جستم، ندیدم روی تو از طلب اکنون به استادم، تو دان
6 چون نیم نومید ز امید بهی بر در امیدت افتادم، تو دان
7 گر کسی حالم نداند، گو: مدان از همه عالم چو آزادم، تو دان
8 میگدازد تابش هجرت مرا بر یخ است ای دوست، بنیادم، تو دان
9 گر ز نام من همی ننگ آیدت خود مبر نامم، که من بادم، تو دان
10 ور همی دانی که شادم ز اندهت هم به اندوهی بکن شادم، تو دان
11 چند نالم، چون عراقی، در غمت؟ روز و شب در سوز و فریادم، تو دان