مرا به صبحدمی در چمن از جهان ملک خاتون غزل 410

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

مرا به صبحدمی در چمن گذار افتاد

1 مرا به صبحدمی در چمن گذار افتاد ز بوی گل به مشامم خیال یار افتاد

2 گذشت یک دو سه بیتی به خاطرم به هوس چو از هوا نظرم سوی آن نگار افتاد

3 نگاه کردم و دیدم گرفته آشوبی چنانکه چرخ ازان ناله بیقرار افتاد

4 سؤال کردم و گفتم چه غلغلست به باغ هزار ناله و فریاد در هزار افتاد

5 جواب داد که سروی درآمد از در باغ ز رشک قامت او لرزه بر چنار افتاد

6 گل از خجالت رویش میان صحن چمن بریخت دردم و در دست و پای خار افتاد

7 بنفشه چون سر زلفش بدید در خم شد ز رشک و در قدم او به ره گذار افتاد

8 شکوفه و گل سوری و سوسن آزاد به اسم بندگیت جمله در شمار افتاد

9 هوای زلف و رخت کرد بلبل دل من گلی نچیده ز غم در دهان خار افتاد

10 اگرچه نیست تو را صبر در فراق رخش تحمّلی بکن ای دل که باز کار افتاد

11 فراق روی تو کردست حال زار مرا میان ما و غمت باز کارزار افتاد

12 بسی فراق بیفتد میان دلداران میان ما و تو ای دوست چند بار افتاد

13 ولی نبود چنین هیچ بار بر دل من بیا که بی تو جهانی ز اعتبار افتاد

14 چو بخت یار نبودم جدا شدی ز برم تو را فراق من ای جان به اختیار افتاد

15 اگرچه سکّه رویت به قلب دل زده اند به دار ضرب وصال تو کم عیار افتاد

عکس نوشته
کامنت
comment