شبی به خواب بدیدم که از آشفتهٔ شیرازی غزل 1098

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شبی به خواب بدیدم که رو به من داری

1 شبی به خواب بدیدم که رو به من داری چه خوش بود که مجسم شود به بیداری

2 وصف آن لب شیرین شکر به بار آورد وگرنه کی نی خامه کند شکرباری

3 خراب کرد به یک غمزه ملک دل چشمت کشید زلف تو پرچم برای دلداری

4 ز یاد خویش مبر هستیم تو ای ساقی دمی مباد که ما را به خود تو بگذاری

5 مرا به یاد تو عمر عزیز می‌گذر تو ای عزیز زی عقوب کی به یاد آری

6 به پای دل بگشایم گره تو ای خم زلف که به بود ز رهایی چنین گرفتاری

7 بود به دفع هوس‌پیشگان حلوا خور شکرلبی که کند پیشه تلخ‌گفتاری

8 چو خانگی بودم یوسفی به مصر درون چرا روم ز پی یوسفان بازاری

9 به غیر گوهر مدح علی به مخزن نیست ولی کساد متاعی ز بی‌خریداری

10 جواب مهر بتان چیستت به عرصه حشر مگر ولای علی آیدت پی یاری

11 شها تویی که به دشمن کنی سخا و کرم چه می‌شود که دل دوستان به دست آری

12 به بوی زلف تو دل دارم را بود طالب ز شوق چشم تو من شایقم به بیماری

13 به کفر واعظ شهرت ستود آشفته نه ناسزاست که این جمله را سزاواری

عکس نوشته
کامنت
comment