1 آن شد که دلم ز طبع چون آتش و آب می ریخت ز دیده چون در خوشاب
2 عشقی و جوانی و دل و کامی بود وین هر سه دگر بار نبینیم به خواب
1 دوش چو کرد آسمان افسر زر ز سر یله ساخت ز ماه و اختران یاره و عقد و مرسله
2 شکل فلک خراش شد مهر چو دانه آس شد عقده راس داس شد از پی کشت سنبله
1 به جان بریم ترا سجده تا به سر چه رسد نثار پای تو سرهاست تا به زرچه رسد
2 ترا ز نور جلالت نمی توانم دید به چشم جان به سرت تا به چشم سر چه رسد