- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از دم تیغ غم او هر نفس خون میخورم کس نمیداند که من این باده را چون میخورم
2 همت عالی به مردن تشنه لب راضیتر است کاسهٔ آبی که من از دست جیحون میخورم
3 در دل شوریدهٔ من قوت شادی نماند بس شکست از لشکر غم در شب خون میخورم
4 تکیهام تا گشته همت، فکر بس گردیده پاک خرقه موزون کردهام در فقر و مضمون میخورم
5 این پشیمانی ندارد سود ساقی می بیار چون نخوردم پیش از این بد کردم اکنون میخورم
6 ای سعیدا از شراب ناب و لعل کامبخش چون تو مَنعَم میکنی من بعد بیچون میخورم