1 صد بار کشیدم و به سرباری بار خوارم کردی چه خیزد از خواری خوار
2 عشقت چو مرا کشت به صد زاری زار آنگاه مرا چه سود از یاری یار
1 سرو چون قد خرامان تو نیست لعل چون پستهٔ خندان تو نیست
2 نیست یک کس که به لب آمده جان زآرزوی لب و دندان تو نیست
1 اگر تو عاشقی معشوق دور است وگر تو زاهدی مطلوب حور است
2 ره عاشق خراب اندر خراب است ره زاهد غرور اندر غرور است
1 طرقوا یا عاشقان کین منزل جانان ماست زانچه وصل و هجر او هم درد و هم درمان ماست
2 راه ده ما را اگر چه مفلسان حضرتیم آیت قل یا عبادی آمده در شان ماست
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند