-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من نمیخواهم که : در کویش مرا بسمل کنید حیف باشد کان چنان خاکی بخونم گل کنید
2 چون نخواهم زیست دور از روی او، بهر خدا تیغ بردارید و پیش او مرا بسمل کنید
3 بهر قتلم رنجه میدارید دست ناز کش هم بدست خود مرا قربان آن قاتل کنید
4 چون بعزم خاک بردارید تابوت مرا هر قدم، صد جا، بگرد کوی او منزل کنید
5 تا رخش من بینم و جز من نبیند دیگری پیش رویش پرده چشم مرا حایل کنید
6 دل در آن کویست و من بیدل، خدا را، بعد ازین بگذرید از فکر دل، فکر من بیدل کنید
7 ای حریفانی، که جا در بزم آن مه کرده اید تا هلالی هم درآید، رخصتی حاصل کنید