- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نخواهم بیش از این از خلق راز خویش پوشیدن نمی آید ز من کاری بغیر از باده نوشیدن
2 اگرچه دیدن خوبان همه عین بلا باشد به هر صورت که می بینیم دیدن به ز نادیدن
3 دل و دین را ز درویشی ببخشیدم به درویشی بیاموزید ای شاهان از این درویش بخشیدن
4 اگرچه عشق ناگاهان به خاطرها فرود آید ولیک او را به مدتها بیاید نیز ورزیدن
5 فلک گو هر زمان میگرد از این اوضاع بی حاصل نخواهد مرکز خاکی ز وضع خویش گردیدن
6 نصیحت گو اگر پندی دهد سهل است گر میگو زبان او و آن گفتار و گوش ما و نشنیدن
7 کمال خسته خاطر را خوش آمد صبحدم ناله بلی خوش باشد از بلبل بوقت صبح نالیدن