- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نمی خواهم که کسی با آن شکر لب هم نفس باشد ولی هر جا که شیرین ست غوغای مگس باشد
2 طبیب احوال من پرسید گفتم زلف او دال است گر اهل حکمت است او را همین یک حرف بس باشد
3 از آن لب گفتم ار بورسی دهی بیش از کنارم ده بگفت این نکته نشنیدی که حلوا باز بس باشد
4 شنیدم کآن صنم را هست با عشاق دلسوزی ولی ز آن گونه دلسوزی که آتش را به خس باشد
5 فلک بر آفتاب و مه رساند پایه قدرم گرم با خاک پای تو چو زلفت دسترس باشد
6 کمال از لطف طبع آمد اسیر عشق مهرویان چو بلبل کز خوش آوازی گرفتار قفس باشد