جامی

جامی

جامی
جامی

نمی خواهم که با من هیچ یاری همنشین از جامی غزل 382

غزل 382 ام از 3391 فاتحة الشباب - غزلیات

نمی خواهم که با من هیچ یاری همنشین گردد

  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7

1 نمی خواهم که با من هیچ یاری همنشین گردد که می ترسم دلش ز اندوه من اندوهگین گردد

2 چو اندوه دل محزون من تسکین نمی یابد چه حاصل زانکه چون من دیگری را دل حزین گردد

3 سواد دیده را مردم تو بودی کی بود یارب که این ویرانه یک بار دگر مردم نشین گردد

4 پس از عمری دمی خوش گر برآید از دلم بی تو به لب ناآمده در سینه آه آتشین گردد

5 ازان شیرین زبان هر شب جدا تا روز می سوزم چو آن مومی که محروم از وصال انگبین گردد

6 به قد هر که برد تیغ هجران خلعت دردی سرشک لعل من آن را طراز آستین گردد

7 ازان گم گشته در زیر زمین جامی کجا یابد نشان گر فی المثل گرد همه روی زمین گردد

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر نمی خواهم که با من هیچ یاری همنشین گردد

شاعر شعر نمی خواهم که با من هیچ یاری همنشین گردد چه کسی است ؟

شاعر شعر نمی خواهم که با من هیچ یاری همنشین گردد جامی می باشد.

شعر نمی خواهم که با من هیچ یاری همنشین گردد در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر نمی خواهم که با من هیچ یاری همنشین گردد چیست ؟

قالب شعر نمی خواهم که با من هیچ یاری همنشین گردد غزل است

مضمون اصلی شعر نمی خواهم که با من هیچ یاری همنشین گردد چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.