نپندارم که دیگر در جهان از آشفتهٔ شیرازی غزل 712

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

نپندارم که دیگر در جهان اغیار می‌بینم

1 نپندارم که دیگر در جهان اغیار می‌بینم که در آیینهٔ دل طلعت دلدار می‌بینم

2 ز شوق چشم مستانت بر قصد برهمن با شیخ نه مست عشقم ار یک تن به جا هشیار می‌بینم

3 مکن خون در دل مسکین بده ساقی می رنگین که امشب در قدح عکس رخ دلدار می‌بینم

4 ترا تا تار خواندم طره زلف و خطا کردم که در هر چین او صد نافه تاتار می‌بینم

5 به یاد بت به بتخانه برهمن بسته زنّاری چه شد یارب که بت را بسته زنّار می‌بینم

6 مگر از غمزه جادو رخ تو کافرستان شد که هرسو کافری خنجر به کف خونخوار می‌بینم

7 همانا بحر طوفان خیر چشم من به موج آمد که امشب ساحت آفاق را خونبار می‌بینم

8 گر آن لعل شکرخند ضحاک است آشفته که از هر جانبش زلف سیه چون مار می‌بینم

9 زدند از چار جانب نوبت شاهی پس از احمد ولیکن من علی را مظهر دادار می‌بینم

عکس نوشته
کامنت
comment