-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 خاطر من نشکفد از وصل یار خویشتن این چمن رنگی ندارد از بهار خویشتن
2 عشق از بس غافلم کرده ست از خود، می کنم همچو طفلان خاکبازی با غبار خویشتن
3 آخر کار محبت، جان به حسرت دادن است می تراشد کوهکن سنگ مزار خویشتن
4 در تمام عمر می سوزم برای دیگران آتشم، آتش نمی آید به کار خویشتن
5 سهل باشد گر سوار توسن گردون شوی جهد کن تا چون صبا گردی سوار خویشتن
6 هرکسی سر در کنار یار دارد، من سلیم می نهم چون غنچه شب سر در کنار خویشتن